غزل شماره ۲۹ از غزلیات شهریار را در هم نگاران بخوانید. غزلیات شهریار فراتر از عشق شخصی هستند و به مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز میپردازند. شعر “علی ای همای رحمت” نمونهای از عمق احساسات مذهبی و عرفانی اوست که به خوبی نشاندهنده دغدغههای اجتماعی او نیز هست. همچنین غزل شماره ۳۰ از غزلیات شهریار؛ سری به سینه خود تا صفا توانی یافت را در سایت هم نگاران بخوانید.
غزل شماره ۲۹
خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست
به زندگانی من فرصت جوانی نیست
من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار
خدای شکر که این عمر جاودانی نیست
همه به گریه ابر سیه گشودم چشم
دراین افق که فروغی ز شادمانی نیست
به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم
دریغ و درد که این انتحار آنی نیست
نه من به سیلی خود سرخ میکنم رخ و بس
به بزم ما رخی از باده ارغوانی نیست
ببین به جلد سگ پاسبان چه گرگانند
به جان خواجه که این شیوه شبانی نیست
ز بلبل چمن طبع شهریار افسوس
که از خزان گلشن شور نغمهخوانی نیست
تفسیر این شعر
این شعر از شاعر معروف ایرانی، شهریار، بیانگر احساسات عمیق و ناامیدی او از زندگی و گذر زمان است. حالا بیایید هر بیت را به زبان ساده توضیح دهیم:
1. “خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست”
شاعر از این که جوانی دارد، خجالت میکشد، چون احساس میکند زندگی واقعی و با کیفیتی ندارد.
2. “به زندگانی من فرصت جوانی نیست”
او به این نتیجه میرسد که در زندگیاش فرصتی برای لذت بردن از جوانی وجود ندارد.
3. “من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار”
او از زندگی زودگذر و گذرا خسته و دلزده شده است.
4. “خدای شکر که این عمر جاودانی نیست”
شاعر به نوعی از خداوند تشکر میکند که عمرش ابدی نیست و به زودی تمام خواهد شد.
5. “همه به گریه ابر سیه گشودم چشم”
او به شدت غمگین است و مانند ابرهای تیره، اشک میریزد.
6. “دراین افق که فروغی ز شادمانی نیست”
در دوردست هیچ نشانهای از شادی و روشنایی نمیبیند.
7. “به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم”
او احساس میکند که ممکن است به تدریج خود را نابود کند، چون غم و اندوه زیادی دارد.
8. “دریغ و درد که این انتحار آنی نیست”
او افسوس میخورد که این نابودی سریع نخواهد بود و فرایندی طولانی خواهد داشت.
9. “نه من به سیلی خود سرخ میکنم رخ و بس”
او نمیتواند با زدن به صورت خود، غم و اندوهش را پنهان کند.
10. “به بزم ما رخی از باده ارغوانی نیست”
در جمع ما هیچ نشانهای از خوشحالی و شادی وجود ندارد.
11. “ببین به جلد سگ پاسبان چه گرگانند”
او به وضعیت جامعه اشاره میکند و میگوید که در ظاهر، کسانی که باید محافظ باشند (پاسبان) خودشان خطرناک هستند.
12. “به جان خواجه که این شیوه شبانی نیست”
او به وضعیت نابهسامان جامعه اشاره میکند و میگوید که این شیوه نگهداری از جامعه مناسب نیست.
13. “ز بلبل چمن طبع شهریار افسوس”
شاعر به بلبل (نماد عشق و شعر) اشاره میکند و ابراز تاسف میکند که دیگر در باغها صدای خوشی نمیشنود.
14. “که از خزان گلشن شور نغمهخوانی نیست”
او از فصل خزان (افتادن برگها و مرگ گیاهان) صحبت میکند و میگوید که دیگر صدای خوش بلبلها در باغها شنیده نمیشود.
در کل، این شعر احساس غم، ناامیدی و یأس شاعر را نسبت به زندگی و جامعهای که در آن زندگی میکند، به تصویر میکشد.